تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



لالەوڕ
دَنگ، تیماو، کالبو، کالیو، کالیوه، نادان.
لام
بَهانه، اَنگیزه.
لام وجیم
لَنجه. بهانەجویی.
لامشت
خَو.
لامیسە
بَرماس، پَرماس، پَرواس، سایایی، پَساوه، بشار. سایِش، مالِش، پَسایش.
لامەمکە
هم پستان، هم مَک.
لامەمکە
دایه، تایه، مادَرَک. (کسی کەفرزند دیگری را با فرزند خود را شیر بدهد.)
لان
سو.
لان
لانه، آشیانه، آشیان.
لان گرتن
دوستداری، هواخواهی، کمک کردن. (جانبداری)
لانگیر
دوستدار، هواخواه، کمک، طرفدار.
لانگیر
گَزَنده. گیرا. (سگ گزندەکەدر محل خود مردم را می گزد یا تازی چابک کەشکار را در نزدیکی لانەمی گیرد و مجال نمی دهد کەدور شود.)
لانە
لا، تا، تاه.
لاو
جَوان، بُرنا.
لاو
لاو، لاوه، دل ربایی، دل فریبی.
لاواز
لاواز. (از یک گوشەآب راەباز کند و هدر برود.)
لاوانن
لاواندن، نوازش کردن، دلجویی کردن، دلنوایی کردن.
لاوانن
نیویدن، موییدن، زَنجیدن، بَهانستن، مردەستایی. (اوصاف مردەرا با گریەو نوحەبیان کردن)
لاوانە
باهو، بازو، رَش، اَلنی، کَلتان. (چوب بازوی در یا کرسی مثلاً.)