تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



جفت
جُفت، توه، تووه، تُودوه، تُروه، تَرووه. (ضد «تاق».)
جفت
جُفت، اُرد، اُخت، چَفته، مانند، بَرابَر، تا، همتا.
جفت
شُخم، شیار.
جفت
جفت، ورزاو. (گاو جفت)
جفت
چسپیده، پهلوی هم، جُفت.
جفت بوون
جفت شدن، پیوستن، به هم چسپیدن.
جفت خوەنن
جفت قۆشه
جفت قوشە.
جفت کردن
جفت کردن، پیش کردن، بَستن. (در مثلاً.)
جفت کردن
جفت کردن، به هم چسپاندن، پَیوند کردن.
جفته
جُفتَک. (دو مرغ نر و مادەاند که هر کدام یک بال دارند، در زمین جدا می¬شوند و در هوا جُفتند)
جفتگیری
جفت شدن، پیوستن، به هم چسپیدن. (جفت شدن طیور و حیونات مثلاً.)
جفتگیری
جفتی
فرودست. (جفت کردن آواز که با هم بخوانند.)
جفتیار
جفتیار، جفت¬بنده، بَرزگز، شُخمگر.
جفتە
جُفته، جُفتَک، شپتَک، سکیز، آلیز، لَکَد.
جفتە
جُفتک، جُستَن.
جفتەوەشانن
آلیزیدن، اسکیزیدن، جُفتَک انداختن.
بەرەجفت
گاورَنج، دست¬رَنج.
هاوجفت
هم جُفت، هَمسر، زن و شوهر، هم خوابه.
گاجفت
وَرزاو، گاوجفت