تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بژار
وجین.(وجین کردن مرغ مثلاً خود را.)
بژار
خَو، خَتار، خَشاره، خشاوه.(گیاەهرز کەدر میان زراعت روید و آن را می چینند.)
بژاردنەوه
خواب گفتن، بازگفتن خواب.
بژاره
وجین، خودخاراندن، خودجُستن، خودجویی.
بژاره
بژاره
پَچو، نورَند، وَستی، دازه، پایخوان، همیراز.
بژارکردن
وجین کردن، خاراندن.(شپش جویی مرغ مثلاً خودش را.)
بژارکردن
پازش، پَرخَو، فَرخَو، خَتارکردن، خشارکردن، خَشارەکردن، خَشاوەکردن، وجین کردن.(پیراستن زمین یا باغ از گیاەهای هرز تا زراعت درست نشو نما کند.)