تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



گار
پسوند فاعلی
جمع
وقت، هنگام
کراخ، صدای مرغ تخمگذار
گوشواره
گاران
کراخ
گاراندن
کراخیدن مرغ تخمگذار
گارانن
کراخیدن مرغ تخمگذار
گارنگان
گیاهی است که شیرەاش مسهل است
گارگارۆ
لانهٔ در درخت حک شده
گارە
کراخ
ئێجگاری
به تمامی، یکباره
ئێجگارەکی
یکباره
بێگاری
بیگاری
خوازگاری
طلب
خواستگاری
لنگاران
مسابقه دو
لنگاردان
با تاخت دوانیدن
مۆژگاری
اندرزگویی
نگارین
نقاشی
منقش
نیگارخانە
نمایشگاه نقاشی، نگارخانه