تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



دادەی
بگذار ببینم
خواهر بزرگتر او
مادر او
کلمه تشجیع
درز دادان
درزگیری
درس خواندن
بەئاودادان
در آب انداختن، آب کشیدن لباس، کنایە از حرام گردانیدن
درێژدادڕ
پرگو، وراج
درێژدادڕی
یاوەسرایی، پرگویی
هەدادان
آرام گرفتن
چەمۆڵەدادان
پنجه حیوانان درنده روی زمین
یەخەدادڕاو
نوعی گندم
یەخەدادڕین
کنایه از تنفّر و انزجار