تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خوایشت
خواهش، خوازه، دَرخواه، درخواست.
خول خواردن
چَرخیدن، چَرخ زدن، گردیدن، گیج خوردن.
خوڵه کەوان
کَلجان.
خوێخوایی
شَله، خن¬خواهی.
خوەش زوان
خوەشخوان
خوش¬خوان، وَشوان، نَواگر، خُنیاگر، آواز خوان.
خۆخواردنەوه
خۆنوانن
خود نمودن، خودنمایی، خودآرایی، بَوش، بَوچ.
خێڵەوخوار
خەرکەوان
خَرکمان. (کمانی است بزرگ که چوب کج را با آن راست کنند.)
خەسرەوانی
بزرگ. (خَم بزرگ.)
خەواهاتن
خەواڵوو
فَرماس، خواب آلود.
دائوالفیل
کُلَن، پاغُرە، پیل پا.(مرضی است که پاها وَرَم پیدا میکند.)
دادخوایی
دادخواهی.
دارقواخ
دارقواخ
دار کَدو، داقَباق.( داری است در وسط میدان برای تیراندازی نصب کنند، کلمه ی «قباق» ترکی است.
دانوانن
داوارانن