تَبخال، تَبخاله.

لب بر گرداندن. (لب پایین)

ریغ، لَب غُنچەکردن. (بەعنوان نَفی یا تَمَسخُر)

لب بر گردانیدن. (لب خیک مثلا ً.)

لب برگرداندن. (الاغ از بوی سرگین)

تاریک شدن هوا، ارناک شدن آسمان.

پیتَک، سوس. ( کرمی که ابریشم را می زند و خراب می کند.)

باد نُما.

نخ و ابریشم.

بود. (کرماجی است.)

هَش.

هش کردن، هش دادن.

فایَد، تا.

فندیره.

آفتاب. (کرماجی است)

بی آبرو کردن، پردەدریدن.

هَتَل.

هتل متل. (بازی معروفی است کەبچەها پلوی هم نشستەپاها را دراز می کنند و یکی استاد می شود و این کلمات را یکی یکی بر پاها می خواند، آخرین کلمەکە«هەڵیلووش» باشد بەهر پا افتاد آن را جمع می کند تا یک پا باقی بماند. کلمات از این قرار است: «هەتۆڵ مەتۆڵ، سەیی گەڕۆڵ، ئاردەکێ، ئاردانەکێ، مێخم کوتا، مێخ هەڵبەزی، تیکەی چەپم، لەینە بەزی، بەن سوور بام دا، عایلەمەنە خوام دا، کاسەی ماس، پڕ لە پووش، خودا دای، هەڵیلووش»

شاخسار، شفشاهَنگ، شفشاهَنج، شفتاهَنج. ( پارچەی آهن است دارای سوراخ های مختلف الاتساع، کەسیم را از آن بیرون کشند تا باریک شود.)

بی کس، بی پدر.