تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کەفتە
افتاده
کەل لێکەفتن
گرفتاری
گرفتاری، دچاری
گرفتەگی
گرفتگی، گیری، گرفتاری
گفتار
گُفتار، گُفته، سخن.
گفتوگۆ
گفتگو، دُرایش، دُراییدن، گفت و شنید، سخن گویی.
گۆشەگەڵووکەفتن
گوشَک درد، گردَن دَرد.
یەککەفتن
ساختن، باهم شدن.
ئیفت
افت، آفال، تەگربالی.
ئەشکەفت
اشکفت، شکفت، شکاف.
بەحەفت ئاو شۆریاگەوه
بی شرم، بلابه، بلایه، دول، لول، خلولیا، کلوک، چیره، لُکام، بی آبرو.
بەرەجفت
گاورَنج، دست¬رَنج.
تەفت
تفت. (که برای میوه وی سازند.)
جفت
جُفت، توه، تووه، تُودوه، تُروه، تَرووه. (ضد «تاق».)
جفت
جُفت، اُرد، اُخت، چَفته، مانند، بَرابَر، تا، همتا.
جفت
شُخم، شیار.
جفت
جفت، ورزاو. (گاو جفت)
جفت
چسپیده، پهلوی هم، جُفت.
جفت بوون
جفت شدن، پیوستن، به هم چسپیدن.
جفت قۆشه
جفت قوشە.
جفت کردن
جفت کردن، پیش کردن، بَستن. (در مثلاً.)
جفت کردن
جفت کردن، به هم چسپاندن، پَیوند کردن.
جەفت
جَفت. (پوست بلوط و کلکاف)
حەفت
حەفت ترنگه
دانگو، هفت¬دانه.