تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



هێف کرن
نگاه کردن
هێف کرێ
نگاه کن
هێفەل
کفل، باسن
هێل
دانهٔ خوشبوی هل
پسوند به معنی گذارنده
میدان جنگ
کج و ناهموار
جنگنامه
موسم، اوان
درختی است جنگلی
بیماری عمومی
نیرو، توان
شکار دسته جمعی پرنده و ماهی
نوعی تله
طرف، سو
دور و بر، همهٔ اطراف
دایره
بسیار
مرکز دایرهٔ رقص دسته جمعی
هێل پسینگ
گیاهی است
هێل کردن
به دقت ملاحظه کردن
هێلام
اجازه دادم
جا گذاشتم
هێلامازیا
موسم مازوج چینی
هێلان
آشیانه
هشتن، گذاشتن
گم کردن
تابِ تاب بازی
هێلانە
آشیانه
هێلانەدۆزی
جستجوی مرغ خانگی برای جای تخمگذاری
هێلانەدۆزە
جستجوی مرغ خانگی برای جای تخمگذاری
هێلانەشێوان
هێلانەواز
کنایه از بینوا و آواره