تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خرتەک
چرخ صندلی و تختخواب و...
خرتەڵە
کوچولوی مُدوّر
خلۆرتە
بالشتک مانندی که زیر جُل باربر نهند
خورتی
زورکی
خووگرتو
خلق و خویی را آموختە، الفت گرفتە
خووگرتی
خُلق و خویی را آموخته، الفت گرفته
خوێن گرتن
رگ زدن، حجامت گرفتن
دگرگونی حال از مشاهدهٔ مقتول
خوێن گرتو
دگرگونی حال از مشاهدە خون
خۆداگرتن
کمین کردن
خۆڕاگرتن
خویشتنداری
خۆگرتو
خودار، استوار، کامگار، بند آمدە، استراق سمع کنندە
خۆگرتوو
خودار
استوار
کامگار
بند آمده
استراق سمع کننده
خۆگرتی
خودار، استوار، کامگار، بند آمده، استراق سمع کننده
خێرتە
زمینی که هیچ وقت کاشته نشده باشد
نام روستایی است