تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



دادی
دایه
دادەی
بگذار ببینم
خواهر بزرگتر او
مادر او
کلمه تشجیع
دار کردن
جمع آوری هیزُم
دارا
ثروتمند
از داروهای چشم
نوعی پارچه
اسمی مردانە
داراڕەش
درختی است جنگلی
داربڕ
درندەای از تیره گربەسانان
هیزم شکن
داربێر
چوب فاصل میان گوسفندان دوشیده و نادوشیده هنگام دوشیدن گله