تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بزگیله
کَجومَن، عروس پشت پرده، کاکنَج.
بنگیری
جُستن، یافتن، پَیداکردن، سُراغ.
بگیران
گُذاشت، جا گُذاشت، فرو گذاشت، فراموش کرد. (ماضی است.)
بگیرانن
گذراندن، گذرانیدن.
بەدنگین
بَدبَخت، بَداَختَر، مَندَبور، سیَەروزگار، سیَەروز، سیاەگلیم.
بەرگیر
مَس، خَشکاب، جلوگیر، پاگیر، بارگیر.
بەرگیری
جلوگیری، پییش¬ بندی.
بەرگین
جلوی، پیشین، نُخُستین، آغازین، نَخُزین، جلَوین.
بەنگەی ئاوگین
بند میانه. (بند وسطی انگشت.)
تێگیریان
گیر کردن. (چیزی توی چیز دیگر گیر بکند.)
تێگیریان
تَنگی، تُنگنا، سَختی.
جفتگیری
جفت شدن، پیوستن، به هم چسپیدن. (جفت شدن طیور و حیونات مثلاً.)
جنگیر
جنگیر، دیوگیر.
جڵەوگیری
جلوگیری پیش¬بندی.
جەهانگیر
جهان گیر. (اَبر مثلاً)
حیز¬بگیرکێ
خیز¬بگیر، خیز¬گیر، خیرەگیره، گزیده. (بازی بچەها است شبیه به «بقچەگردان» که به جای بقچه دیگری می¬خواهد افراد حلقه را با دست بزند.)
حیزبگیر
دست¬گیر، دست¬بگیر. (بی¬خبر کسی را بگیرند.)
حەفت ڕەنگیله
دارپزه، هفت¬رنگ.