تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



گار
گار، گر (خداوندگار)، (علامت فاعل هو هست؛ ستمگار، تنها استعمال نمی شود)
گارانن
کراجیدن، قُدقُد کردن، قُغ قُغ کردن، قوغ قوغ کردن
گارەگار
کَراج، کراخ، قُدقُد، قُغ قُغ، قوغ قوغ (صدای قد قد کردن مرغ)
بگاردن
گُذراندن، اَنجام دادن.
بگاردن
گُذراندن، گذرانیدن. (شاهد مثلاً.)
بگاردن
گُذراندن، گُذرانیدن. (طعام از معده.)
بگاردن
گُذاشتن، جاگذاشتن، فروگُذاشتن، فروگُذار کردن، فَراموش کردن.
بگاره
گُذَشتن. (گذشتە[است.] )
بێگاری
مَجرَگی، مَچَکی، شیگاری، شاکری، اُلاغی، بیگاری.
خوازگاری
خواستاری، خواستگاری، کَنگاله، کَنغاله.
سەهلەنگاری
سهل انگاری
هەڵبگاردن
رد کردن، گذراندن. (تسمەرا از برازوانەمثلاً در کردن.)
ڕسگاری
پَرماس، شگاله، رستگاری، رهایی، رستن، آزادی.
ئەنگار
ئەوگار
پشیم، پریشان، افسردە، شپلیدە، آزردە، افگار، سگالی. ریش، زخمی، زخمدار.
بگار
گُدار، گُذَر، گذرگاه، رەگذار، رەگذر، آوره، آبره، پایاب، پیاب، پایگاه، پایگه.
بێگار
مُجرگ، مَچرک، شاکر، اُلاغ، شیگار، بی¬مُزد، بیگار.
زەنگار
زنگار، دهانه، دهانەی فرنگ. (از مس می سازند.)
سگار
رستگار، آزاد، وارستە.
سگار
سِگار، سیگار
مانگار
مانده
نوقتەی پەڕگار
دَنگ.
واقیعەنگار
شُدەنویس، شُدەنگار، شُدەبند، باس نویس، باس نگا، باس گیر.
وەقایع نگار
شُدەبَند، شُدەنویس.
پارێزگار←پارێزگەر
جَیواد، پاسادی، نیناد، ویژش، پارسایی، شاهَندی، پرهیزگاری، دژکامی، دژآکامی.
پەروەردگار
پرودگار، آفریدگار.
ڕسگار کردن
ڕۆزگار
روزگار، روجگار، دَشَنگی، روز.
ڕۆزگار
روزگار، جَهان، گَهان، گَردون، چرخ.