تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خنکیان
خَبکیدن، خَبک شدن، خَفیدن، خفه شدن.
داترووسکیان
ترسیدن(بچه مثلاً از موش).
داتەکیان
دالکیان
دوختە شدن، چسپیدن.
دامرکیان
آرام گرفتن، آسودن.
داپڵۆسکیان
دڵ کورکیان
خارخاردل، هَوَس کردن.
دڵشکیان
دل شکستگی.
شکیان
شکستن، شُکستن، شکسته شدن
شکیان
شکستن، پایین آمدن (پایین آمدن نرخ مثلاً)
شکیان
شکستن، شکسته شدن، ترک پیدا کردن، (شکسته شدن عمارت، مثلاً)
شەپۆکیان
شپلیدن، شپولیدن، پرویشیدن، پلمیدن، آج واج شدن
لکیان
سَنگَم، بَشلیدن، پَشلیدن، دوسیدن، چسپیدن.
لکیان
چَسپیدن. (بچەبەمادر)
مۆرشکیان
مُهر شکَستن
مۆرشکیان
چیزی خوردن. ( کنایه است )