تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کوتوپڕ
ناگهان، هنگامی، مرگ ناگهان (مرگ بی مقدمه)
کوتوپڕ
ناگاه، ناگهان، ناگاج، زَبود]، هَوازی، یَکهَو، یَکبار، یَکباره، یکایک، یَک به یَک
کوتیان
کو.فته شدن، کوبیده شدن، خورد شدن، کوسته شدن، گوسته شدن، گویسته شدن
کوتیان
کوفته شدن، کوبیده شدن، کوسته شدن، کسته شدن، گوسته شدن، گسته شدن، گویسته شدن، کوستن، گوستن، له شدن (له شدن بدن به سبب زدن یا خستگی)
کوتیاگ
کُسته، کوسته، کَویسته گوست، گَویست، گَویسته، کوفته، کوفته شده، کوبیده شده (گندم کوبیده شده مثلاً که از کاه جدا نشده باشد)
کوتیاگ
کوفته شده، کوسته، کویسته، گوسته، گویسته، له شده (کوفته شدن بدن از شدت زدن یا از خستگی)
کوتێ شەو
پاریزه (لختی از شب)
کوتەک
کُتَک، دَفنوک، چُماق (گرز)
کوتەک کاری
سَتَل، کُتَک کاری، چوب کاری
کوتەکوت
کوتەکەلەکە
تێکوتان
سپوختن، خلانیدن.
تێکوتیان
خَلِش، سپوزش، خلیدن.
تەرکوتووز
تەپ نەکوتان
ندیدن ،راه ندیدن ،راه نبردن.
تەپی لێ ناکوتێ
نمی داند ،ازش [از آن] سر در نمی کند ،سر در نمی آورد.
داکوتان
کوفتن، کوبیدن، فرو کوفتن.(میخ مثلاً.)
داکوتانن
کوفتن، کوبیدن، فروکوفتن.(میخ، بام، مثلاً)
داکوتانن
پَرتاو، دُشتیاد، زشت یاد.(اسم کسی را پشت سر به بدی بردن. مجاز است.)
داکوتیان
کوفتە شدن، کوبیدە شدن.
سەرکوتێ
سرکوبان (حال است)
سەرەکوتێ
سرکوبی
لەپەکوتێ
بَرنَج. (دست گرداندن)
مێکوتە
سُر، دَلَم. ( جوششی است با خارش عارض بچه می شود.)
هەڵکوتانن
کَندن، برکندن. (میخ مثلاً)
هەڵکوتانن
نَهیب زدن.
هەڵکوتیان
برجستن، کندەشدن. (میخ مثلاً)
هەڵەکوتانن
آبلەکوبیدن.
پاکوتەکێ
پای¬کوبان، جنبان و خیزان.