تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کادوو
کَه تاب، کاه دود
کار
کار، پیشه، شوال، فَیار، فَیدار، فَیاوَر، فیاوار، بَیاوار
کار
کار، زاوری
کار کردن
کار کردن
کارگز شدن، (سخن، شمشیر مثلاً)
کاربڕ
هیرَک، بُزغاله، بُزبچه (بز شش ماهه)
کاربەدەس
کاربر، کارساز، کارکن، کارپرداز، دادرس، وَسکرده، وَشکرده، واشکرده
کارتی
کاربَدَست، کارپَرداز، کاررَس، وارَس، مرزبان
کارتێنەک
کارتَن، کارتَنَه، زَوزوره، زَرزور، کلاَ، مَگس گیره (عنکبوت پاکوتاه)
کارخانە
کارخانه، کارگاه، کارگه، کارستان، کارسان. دستگاه
کارخانەی کاشی سازی
کارخستن
کارانداختن، راه انداختن، راندن
کارد
کارد، گَزلَک، کَزلَک
کاردخنجەر
دَشنه، بَرازبانف بَرازوان
کاردوپەنێر
دشمن، کارد و پنیر، ناسازگاری (کنایه است)
کاردوژە
کاردآوَژِه، (مغز گردو که با کارد بیرون آورند)
کاردەپەلە
بالوایه، پالوایه، پالوانه، پبلوایه، رازال، زازال