تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کارد
کارد، گَزلَک، کَزلَک
کاردخنجەر
دَشنه، بَرازبانف بَرازوان
کاردوپەنێر
دشمن، کارد و پنیر، ناسازگاری (کنایه است)
کاردوژە
کاردآوَژِه، (مغز گردو که با کارد بیرون آورند)
کاردەپەلە
بالوایه، پالوایه، پالوانه، پبلوایه، رازال، زازال
کاردەپەلە
گُزاز (زبر شدن بدن از سرما مثل اینکه چوش درآورده، همینکه بدن گرم شود فوراً خاموش می شوند)
لەکاردەرهاتگ
از کار در آمده، سورای شده. (اسپ مثلاً)