تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



ژووژیانەوه
توانا شدن، حال آمدن، پوشتەشدن.
کارژیلە
هیرَک، بُزغالَه، بُزبچه (بچه بز شش ماهه)
کولەی برژیاگ
خَرجَل، مَیگو، ملخ شورمزه
کوژیانەوە
کشته شدن، خاموش شدن، تَنبیدن، فرو نشستن (چراغ یا آتش مثلاً)
کوژیانەوە
کوژیانەوە
کوژیاگ
زده شده، کُسته، کُسته شده
کوژیاگ
کُشته، ماری
کوژیاگ
رَس، کشته، خمیر
کوژیاگ
کشته، مرده، خاموش
کەژیکەران
کوه روان، کوه گردان، کوه گردها (اسم دهد هم هست در محال سنندج)
گژیان
ژولیدن، ژولیدەشدن، آشفتەشدن.
گژیان
اندام، همەی اندام.
ئەژی
می ارزد، می ارزی. (هم برائ مضارع غایب است هم مخاطب.)
ئەژی
می زید، زندگی می کند، زیست می کند. میزیی، زنددگی می کنی، زیست می کنی. (برای مضارع غایب مخاطب هردو.)
ئەیژی
گویی، تو گویی، پنداری، تو پنداری، آرنگ، همانا، گمان بری، گمانم، گویا.
بازاڕ تێژی
آغالش، آغالدن، آغار، آغالیدن، آغاریدن، برانگیختن، برانگیزانیدن.
بێ¬دەسنوێژی
بی¬دست¬نمازی.
بێ¬نوێژی
دَشتانی، پَدیسار، خون افتادن. (عادت زنانه)
بە¬¬رنوێژی
پیشنمازی، پیشوایی.
بەدوێژی
بَدگویی، بَدزَبانی، تُرُش گویی، سرکەفشانی، نکوهش.
تێژی
هنگار، تندی، تیزی.
دڵکوژی
فُرت، زهنَجه.
دەسدرێژی
دست درازی، درازدستی، ستم.
موزەخرەف وێژی
ژاژخایی، لاغ گویی، بیهوده سُرایی، چانه زدن.
پاژی
پازتاری. (ضد «کلی»)
پەرت¬وێژی
پرت¬گویی.
پەڕۆی بێنوێژی
شَلّه، شَنگه.
ڕوانوێژی
رَوان گویی، رَوان گفتن.
ڕەوانوێژی
روان گویی.
کۆڵەوێژی
نابسته گویی (شعرنامربوط گفتن)
گەڕەلاوێژی
جَنجلی. (آواز خواندن بی ترتیب کەهر کس برای خود می خواند.)