تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



داپڕووسقانن
دانە کردن، (فرو ریزاندن دانەی انگور مثلاً از خوشه.)
داپڕووسقیان
هەڵپڕووسقانن
هەڵپڕووسقانن
تَرساندن، رَنگ پَراندن.
هەڵپڕووسقیان
ربودەشدن، گرفتەشدن.
هەڵپڕووسقیان
تَرسیدن، رَنگ پَریدن.
هەڵپڕووسقیان
بریدەشدن. (بریدەشدن شیر مثلاً)
پڕووسقانن
بریدن. (بریدن شیر مثلاً.)
پڕووسقیان
بُریدن، بُریده شدن. (بُریدن شیر مثلاً که فاسد می¬شود.)
پڕووسقیان
پریدن، سفید شدن. (رنگ چهره از ترس مثلاً.)
پڕووسک
خُذره، جرقّه، سَیَنجُر.
گوێچکەپڕووسقێ
گوش گیرک. (بازی بچەهای است کەیک مشت مویز یا سنجد مثلاً می پاشند روی زمین، هر کدام می خواهند بردارند دیگری گوش او را گرفتەمی کشد تا نتواند بردارد.)
کڕووس
کر، کَلیاوه، شَوا، نَشنَو، ناشنوا