تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



هەرکولۆج
هرجور.
هەرکەبۆخوەی
جَکاره، هرکس برای خود. (هرکس برای خود کار می کند.)
هەرکەت
هەرکەس
هرکس، هرکه.
هەرکەهەرکە
جکاره، اُباش، اوباش، اُباشه. (نژادهای مختلف)
هەرگا
هرگاه، هر هنگام.
هەرگیز
هَرگز، بنیز، هیچگاه.
هەرێز
کوم، کوهم، کوهیه، کوهین، کوهیم.
هەرەس
بَهمَن.
هەنگووژەی هەرجن
اُزدو.
دەرهەرحاڵ
هرآینه. بااینکه. (درهر حال، درهر صورت)
زمهەریر
سرمای سخت، زمهریر. (<<زم>> بەمعنی سرما، <<هریر>> یعنی کننده، بەمعنی سرما کنندەاست.)
مەزهەروڵڵا
خداجَه، خواجه. ( یعنی محل جهیدن خدا، مانند باجه: یعنی محل جهیدن باد، که به کردی «واجه» می گویند، به همین مناسبت اولیای اللّه و پیران ارشاد و بزرگان اسلام و داعیان به سوی خدا را خواجه گفته اند و آن غیر از خاجه و خوجه است که اولی به معنی مظهر خاج است که بر مسیحیان اطلاق می شود و دومی به معنی مظهر خوی است که بر کلیمی ها اطلاق می گردد.)
هەرکەهەرکە
جکاره، اُباش، اوباش، اُباشه. (نژادهای مختلف)
کەڵەهەرز
جُفت بندان (هنگام جفت گیری گوسفندان کوهی که نرها هرزه می شوند)
جەوهەر
گوهَر، جوهر، ویژ، ویژه، بیژه، اَویژه، ناب، ژاو. (خلاصه و اصل ماده)
جەوهەر
جەوهەر
جوهر، پَرند، پَرنگ، کنخت. (جوهر تیغ مثلاً.)
جەوهەر
رَنگ، جَوهَر. (رنگهای نباتی.)
جەوهەر
جوهر، گربزه، جُربُزه، زرنگی، فرزانگی.
جەوهەر
چنار، چنال.
جەوهەر ئاسن
فَنجَنوش، اقنجوش.
جەوهەر فەرد
مەزهەر
آینه، نماینده، نمایشگاه، پیدایشگاه.
گەوهەر
گَوهَر، دُرّ، مُروارید. (هر سنگ گرنبهایی را گوهر گویند، از قبیل: یاقوت، الماس، مروارید و ...)
گەوهەر شەوچرا
گوهر شب چراغ. (تصور می رود مادەای بودەدارای رادیوم کەشب ها مانند چراغ نور و روشنایی داشته.)