تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



ڕێنکە
چبیر، گردآمدن، ایستادن. (جمع شدن اردو که از ترس نتوانند جلو بروند.)
ڕێنکەدان
چبیره زدن، گرد شدن. (ایستادن جمعیت که از ترس نتوانند جلو بروند.)
کاروانکوژ
شَباهنگ، کاروانک، شَباهَنگ، کاروان کُش، سارِبان کُش (ستاره ای روشن شبیه به گلاویژ یعنی شعرای یمانی که نصف شب طلوع می کند در سمت شمال شرقی)
کزێنکە
خمیر خیلی شُل مانند شلکینه روی ساج می ریزند نان می شود و آن را توی روغن داغ شده می گذارند و می خورند.
گانکەر
جالشگر، مرزگر
گۆڕکەنکە
گورکن، کَفتار.
گۆڕکەنکە
کَفَن دُزد. (استعارەاست.)
گیان کەنکە
گەردەنکەش
گَردَن کَش، سَرکَش، یاغی، نافرمان.
گەردەنکەشی
گردن کشی، سرکشی، یاغیگری، نافرمانی، گردن کلفتی، اُشتُلُم.
گەردەنکەچ
گردن کج، فَرمان بَر، نَرم گردن.
گەنکاو
گَنداب، گَندابه، مُرداب.
گەنکەزەردە
گُلچەزرده.
<تانگ> [<تانک>]
روان دز ,روان دژ .(قلعه ی متحرک.)
بیانک
بَهانه.
بیانک
بهانه، گَزَک. (دلیلی که گناه را آسان می¬کند.)
بیانک
بَهانه، خوردەگیری.
بەروانک
سینەبند.
ترنک
تلَنک، تلنگور،اَنگشتک.
ترنک
تلَنک،تلنگور،اَنگشتک.
تەلەسەنک
تلّه سنگ ،پله سنگ ،سنگ پله ،رنیج.
تەنک
نازک ،تاژ ،پاز ،تنک.
جەفەنک
سیم، کوش، نَمار، دَندش، پَرخیده.
جەنک
جنگ، رَزم، پَیگار، نبرد، نورد، آوَرد، کارزا، زدو خورد.
دانک
دانگ. (دراملاک چهار طسوج است، یعنی:
دەسبێنک
دَست بند، دَستینه، دَستوانه، اَلَنگو.
دەستەنک