تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



لێدان
زَدن.
لێدان
زدن. (زدن در مثلاً)
لێدان
زدن. (زدن خیمه مثلاً)
لێدان
زدن. (زدن به آب مثلاً)
لێدان
زدن. (شیپور زدن مثلاً)
لێدرە
بزَن، سَلَحشور، جَنگی، جنگجو، رزمی.
لێدەرپەڕین
درپریدن، توپیدن، پرخاش کردن، از جلو آمدن.
لێزم
خَلاب، گِلاب، گِلابه.
لێزم
باران تُند.
لێزماو
فَر، لاخیز، لوشاره، منجَلاب.
لێستنەوە
لشتن، لیسیدن، وَرساختن.
لێسە
اَنداوه، مُهره. (سنگگرد و اَملَسی که اندود را با آن صاف کنند)
لێسە
لیسه، خاک کش. (تخته ای است پهن که برای تسویه ی شخم به گاو می بندند.)
لێسەنن
گرفتن، از دست در آوردن.
لێف
دَواج، نهالی، شادیچه.
لێفکە
لیفه، گوشه. (گوشه ی عمامه که آویخته می کنند)
لێق
نَشت، نَرم.
لێقۆمیان
شکسته شدن، وَرشکست شدن، گدا شدن، پریشان شدن.
لێقە
پُرز، لیقه، لیفه. (لیقه ی دوات)
لێم
ازیم، از من.