تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



پێچ¬له خۆدان
به خود پیچیدن، مَنگیدن.
ئیلهام
دردل انداختن، فرداب.
بلهەوەس
بُلهَوَس، آژور، هَوَسران، هَوَسناک، پُرآرَزو، هرچیزخواه.
ملهوڕ
خودسَر، گردن کَش، بی پروا.
باقله
باقلا، باقلی، گرگر، کَوسک، کالوسک.
باله
بَع بَع. (صدای بزغالە)
باله
بَهله، نِکاب، دَستکَش شکاری، دستکش چرمی.
بایله
پارچەای است بسیار نازک کەغالباً باد آن را پارەمی کند.
بزگیله
کَجومَن، عروس پشت پرده، کاکنَج.
بله
مخفف ابراهیم است.
بمشێله!
بچَلانیدم!، بچَلانم!، بمالیدم!، بمالانم!، مرا بچلان!، مرا بمالان!
بڵاڵووکەکێفیله
شرزَدک، آلوی کوهی.
بۆله
پَپه، پخمه، لَش، چل.
بەبله
بچه، بچەی کوچولو.(تصغیر «بەبه» است.)]
بەرزەهەوایله
بادبادک، بادبرک، بادبر، کاغذباد.
بەرزەهەوایله
بەله باریکه
بەچووله
بچەکوچولو. (مصغّر «بەچ» است.)
تاوڵەکێفیله
گشنیزی کوهی.
تله
دنده.(وضع ایستادن خرسنگ مثلاً به طوری که اگر تکان بخورد.)]
تله
تله،پله،دنده.(چیزی که زیر خرسنگ مثلاً می گذارند که تلو نخورد.)
تله
بُن تلو.(در«تلان».)(گردوی اول در تلو بازی.)