تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



هەروا
رایگا، مفت.
هەورەبرووسکە
درَخش، آذرخش... .
هەڵپروانن
مالاندن، خورد کردن. (نان را با دست خُرد کردن مثلاً)
وەروەر
وَروَر، شش لول.
وەوی دروسکەر
پیرا، پیراینده، پیرایەگَر، بَیوپیرا.
پاشاروا
پساب، پَسابه.
پرواتن
خورد کردن. (نان مثلاً.)
پروانَن
پلاندن، پُرزاندن، مالاندن، پساییدن، پساویدن، مالیدن، پلاندن. (گِل از لباس با انگشتان دست مثلاً.)
پرووش
خُدره، اَخگر. (دانەی آتش)
پرووشه
دانەدانه. (آهسته باریدن برف¬ریز.)
پرووشەپرووش
دانه دانه. (آمدن برف به طور آهسته و دانه دانه یا آمدن سرماریزه)
پرووکه
دانەدانه. (آمدن سرماریزه یا برف به طور آهسته و دانەدانه.)
پرووکیاگ
بُریده، بُریده شُده.
پرووکەپرووک
فنگ فنگ. (گریەی آهسته)
پرویاک
پرویده، پلیده، مالیده.
پرویاگ
خورد شده، تریت شده، تَرید شده، تلیت شده.
پیداروو
پیەدارو. [پیه و آهک نوشکفته و پنبه به مقدار معین در روی آتش قاتی کنند و برای وصل تنبوشه و کوزەی شکسته به کار برتد.)
پێروزه
پیروزه، فیروزه، بهروزه.
پەروا
پَروا، باک، بیم، تَرس، هَراس، پَرواس.
پەروار
پَرواز، پرواری، پرورده. (حیوان بسته شده که فربه شود.)