تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بەروانک
سینەبند.
دەماخ پروانن
دماخ مالاندن، افسردە کردن.
شیروانی
چَفت، سَرتالار، شیروانی، شَروانی
لووت پروانن
اَفسردن، اَفسرده کردن، دَماغ افسردن.
هەڵپروانن
مالاندن، خورد کردن. (نان را با دست خُرد کردن مثلاً)
پەروانه
پَروانه.
کاروانسەرا
تیم، تیمچه، سَر، کاروان سَرا
کاروانسەرادار
سرایدار، تیمدار
کاروانکوژ
شَباهنگ، کاروانک، شَباهَنگ، کاروان کُش، سارِبان کُش (ستاره ای روشن شبیه به گلاویژ یعنی شعرای یمانی که نصف شب طلوع می کند در سمت شمال شرقی)
کاروانە
کاروانَک، کاروانِه، کاروان، کَرون، کاردانَک، چوبینه
نەچیروان
نخچیربان، شکارچی، دامی.
پروانَن
پلاندن، پُرزاندن، مالاندن، پساییدن، پساویدن، مالیدن، پلاندن. (گِل از لباس با انگشتان دست مثلاً.)
کاروان ئاشی
اَشکَنَه (آشی معروف است)
گۆزروان
انوها، فَریر، گاوزبان.