تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خوانەکا!
خدانکند!، بَرگَس!، بَرگَست!.
خواوەن
خداوَند، خاوَند، خَوَند، بزرگ، خداوندگار، خاوَندگار.
خواپەرس
اَشک، جَیواد، پارسا، کاتوری، ایزد گَشَسب، خداپرست، یزدان پرست، خداجوی.
خواگیر
نمک¬گیر.
خواڵا
اَتباع «خاڵی» است. «خاڵی و خواڵا» یعنی: تهی و تهک.
خوای تەوەرزه
نمک تَبَرزد، نمک سفید، نمک بلوری.
خوایشت
خواهش، خوازه، دَرخواه، درخواست.
خول خواردن
چَرخیدن، چَرخ زدن، گردیدن، گیج خوردن.
دەرمان خوارد
درمان خور، داروخور.
شام خواردن
شیرینی خواردن
فەیز خوایی
خَورَه، فر (با زا< سبک)
قین خواردنەوە
پەنگەو خواردن
پنگ کردن، مات کَردن، کُر کردن، ایست کَردن. (ایستادن آب یا جمعیت.)
چەرخ خواردن
چَرخیدن، چرخ خوردن.
کوڵ خواردن
گل خواردن
ایستادن، ایست کردن.