تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



جۆش
جوش، جوشیدن، قُل قُل.
جۆش
جوش، فُغواره، فَغُاره.
جۆش
بریزه، بُیرزه، بیَرزد، کَبد، کَبدا، کَبید، کَید، کیکَن، چَسپ، پَیوَند.
جۆش
ستاک، ژخاره، شاخه. (شاخەی تازه که از بیخ درخت می¬روید.)
جۆش خواردن
جوش خوردن. (از خَشم)
جۆش دان
زاخ جۆش
جۆشانن
جوشاندن، جوشانیدن.
جۆشانه
آکخ، آکح، کَهاب، جَلاب، جوشانه.
جۆشیان
جوشیدن. (دیگ مثلاً.)
جۆشیان
جوشاک، جوشیدن. (آب مثلاً.)
جۆشیان
جوشیدن، آشوب کردن، توفان کردن، شورش. (دریا مثلاً)
حەفتجۆش
هفت¬جوش. (هفت فلز را به مقادیر معینه با هم ذئب کنند و در قالب بریزند.)
حەفجۆش←حەفتجۆش
اژدها، اژدهار، ارغم، شیبا، مار.
زەردەجۆش
زردەریش، رایه.
سەرجۆش
سرجوش، سرجوهر (خلاصه شراب مثلاً)
قاوەجۆش
قهوه چوش
مەرزەنجۆش
باسبوش، شَمشُرا، خَرَنباش، مَرزَنگوش، عَیسوب، عَنقَر. ( قسمتی از ریحان است.)