تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کارخانەی کاشی سازی
کارخستن
کارانداختن، راه انداختن، راندن
کارد
کارد، گَزلَک، کَزلَک
کاردخنجەر
دَشنه، بَرازبانف بَرازوان
کاردوپەنێر
دشمن، کارد و پنیر، ناسازگاری (کنایه است)
کاردوژە
کاردآوَژِه، (مغز گردو که با کارد بیرون آورند)
کاردەپەلە
بالوایه، پالوایه، پالوانه، پبلوایه، رازال، زازال
کاردەپەلە
گُزاز (زبر شدن بدن از سرما مثل اینکه چوش درآورده، همینکه بدن گرم شود فوراً خاموش می شوند)
کارزۆرەکی
مَجرَک، مَچرَک، بیگاری
کارسازی
کارسازی، کاردرست کردن
کارنامە
کاروان ئاشی
اَشکَنَه (آشی معروف است)
کاروانسەرا
تیم، تیمچه، سَر، کاروان سَرا
کاروانسەرادار
سرایدار، تیمدار
کاروانکوژ
شَباهنگ، کاروانک، شَباهَنگ، کاروان کُش، سارِبان کُش (ستاره ای روشن شبیه به گلاویژ یعنی شعرای یمانی که نصف شب طلوع می کند در سمت شمال شرقی)
کاروانە
کاروانَک، کاروانِه، کاروان، کَرون، کاردانَک، چوبینه
کاروبار
کاه رُبا، کَه رُبا
کارژیلە
هیرَک، بُزغالَه، بُزبچه (بچه بز شش ماهه)