تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



ئاوپیادان
بادار
باددار، باد انگیز، بادآور.
بادار
فَتو، فَتوده، باددار، کلّەباد، خودبین، خودپسند.
باداری
بادام
بادامەتاڵه
گَلوز، بادام تلخ. (ثمر آن )
بادامەتاڵه
مَزگ، مَنج، بُخرَک، اَرجَن، اَرژَن. (درخت بادام تلخ )
بادان
باد دادن. (باد دادن گندم مثلا کەاز کاەجدا شود.)
بەیەکادان
به هم زدن، آمیخته کردن، قاتی کردن، آغشتن.
بەیەکادان
به هم زدن، رَخاندن، داغان کردن.
تەمادار
چشم دار ،چشم داردنده ،آزمند ،آرزومند ،امیدوار ،آنچخت مند ،تگران.
جیمادات
بَربَستگان.
حەوادان
حەیادار
باهَنوند، با آزرم، با شرم، شرمدار؛ آزرمدار.
خوادان
خدادادن.
خوادان
نمک دادن. (به حیوان مثلاً.)
خوادان
خواداگ
خداداد، خداداده.