تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



کاسەسفرە
خوراکی که برای همسایه نو رسیده می فرستند
کافرسان
کفرستان
کافرسانی
کفرستان
کافرستان
کفرستان
کافرستانی
کنایه از بی اعتنایی نسبت به درمانده و بی نوا
کافرمان
استره، تیغ موتراشی
کۆفرۆش
عمدەفروش
کۆنەفرۆش
عتیقەفروش
سمسار
جافر
مُخفّف جعفر
زفر
ریزه نان و غذای باقیمانده در سفره
نەفر
شاخ حیوانات
هرچیز مانند شاخ برجسته باشد
کفر کردن
سخن کفرآمیز گفتن