تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خم شێویان
کنایه از آشوب و بلوا
خم شێوێن
کنایه از آشوبگر
خمخانە
دکان رنگرزی
خمخمورک
زمین فرورفته
خمخمۆتە
فاسد، گندیده
خمخۆرک
زمین گودشده
کنارهٔ بلند آبکند
خمخۆرکە
برکهٔ کوچک
خمسە
پیمانهٔ محصول
خمەگڕو
آفتاب پرست، نوعی مارمولک
خمخمورک
زمین فرورفته
خمخمۆتە
فاسد، گندیده
سوخمە
یلک
چوبی که تاک بر آن گذارند
سەخمە
آوار
چوبی که درخت مو بر آن تکیه داده می شود
چوبی است که مشک را بر آن می آویزند