تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بێ¬دار
بِلا شَجَر، غَیر مُشَجَّر.
تەنی دار
جِذع ، ساق.
دار
شَجَر.
دار
حَطُب، وُقُود، وُقِید، عُود.
دار
خَشَب، رافِدَة، وَصلَة.(روافِد، عَوارِض)
دار
مال، نَشَب، مَوجود، ما وُجِدَ.
دار
مَشنَقة، صُلّابَة.
دار
صاحب، حافِظ.(در عربی اسم فاعل، مضاف الیه یا صیغه ی مبالغه ی آن به جای صاحب استعمال می شود، مثل: حَمّار، جَمّال، بَغّال،...)
ناو دار
ثانِیَة.
وێنه←دار
خالِص، زُلال، مُطلق، بَحت، مَحض، صِرف، مُجَرَّد.
کرم دار
سوسَه، اَرجَه
گرێ دار
عِلبَۀ، حُبرَة.
دارا
تَرِيّ، مُتْرِي، مَليّ، مَلِيء، غَنِيّ، مُوسِر، مُتَمّوُل، ذَومال.
دارای عیلم و عەمەڵ
صاحِب الْعلم و الُعَمَلِ.
دارایی
مال، ثروَة، مکنَة، نُشُب.
دارایی
تَمَکُّن، تَیَسُّر، تَمَوُّل، یَسار، مّیسَرَة.
دارباز
بَهلَوان.
داربلچ
شَجَرُالزَعرور.
داربەس
اِسقالَة.
داربەڕوو
شَجَرَالبَلَوط، سندیانَة.
دارتوو
فِرصاد، شَجَرُالتَوت.
دارتوو
طَرطیر.
دارتەقێە
شرَقرَق، شَقرَّق، شِقِرّاق، صُرد، اَخیَل، سُودانِیةٌ، شودانیق.
داردان
مَشتَل، مَشتَلَة، مَغرِس، دَندانَة.
داردان
مَحطَب.
داردان
صَلب، شَنق.
دارزانن
اِبلاء، تَهریَة.
دارسان
اِکتِحال.
دارفەرسەخ
بُرت، نُصبَة.
دارقواخ
صُلّابَة، مَشنَقَة.
دارقواخ
بُرجاس.
دارهێش
سِلب.