تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خوارەو کەفتن
طَرّ، سُقوط.
خوارەوخستن
سَجل.
خواز
طالِب.
خوازتن
طَلَب، تَمَنّي، تَبَغّي، اِبتِغاء.
خوازه
مَجاز، اِستِعارة.
خوازه
رَجاء، تَقاضِي، اِستِداعاء.
خوازگار
طالِب.
خوازگاری
خِطبَة.
خوازڵۆک
جَشع، راضع؛ رَضَاع، سَؤول، سَئَّال.
خواس
هَمَ، قَصد، اِرادَة، مَسِیَّة، طَلَب، مَیل، تَمَنَي، بُغاء، بُغیَة
خواستن
طَلَب، تَمَنَي، تَقاضِي، هَمّ، اِرادَة، قَصد، مَشِیَّة، مَیل، استِدعاء، اِبتِغاء، اِلتِماس.
خواستن
اَستِعارَة.
خواستەمەنی
مُعار، مُستَعار، عارِیَة.
خوافرۆش
شَیَاد، زَرَاق.
خوافرۆش
مِلحِيّ.
خوان
صَحفَة، غَضَارَة، نَزِیَّة، نازِیَة، زِبِدیَّة.
خوان¬زین
صَهوَة، ذِئبَة، مَقعَدُ السَّرج.
خوانه خواسه!
عیاذَ بالله!، مَعاذَ الله!.
خوانچه