تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



قایم
ایستاده، پایا، پایدار (قائم بالذات یعنی: جوهر. قائم بالعرض یعنی : جسم)
قایم کردن
قایم کردن
قرم قایم بوون
کَرتاخ تَند شدن، آهنگ اُستوار شدن،
قەدیم
قدیم، باس، جاوید، دیرینه، کُهنه، باستان، بوباش، دیرین
قەییم
سَرپرست، پرستار
لام وجیم
لَنجه. بهانەجویی.
لەحیم
بریزه، بیَرزه، بیَرزد، کَبد، کَبدا، کَبید، کَید، کیکَن، چسپ، جوش، پَیوَند.
لەحیم کردن
کَبدیدن، کَبیدیدن، جوش دادن، چَسپاندن، پَیوَستن، پیوند کردن.
موبریم
شلایین، سِمِج.
موتەزەللیم
دادخواه.
موتەعەللیم
دانشجو، میلاو، وِرد، شاگرد، دَبستانی.
موتەممیم
وینا، مانده.
موتەکەللیم
گوینده، سُخنگو.
مونەججیم
اَخترشناس، اَختر شمار، گاه شناس.
مڵایم
مەعەللیم
استاد، وَردِه، یاددُه، آموزگار.