تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



گیری
گیری، گرفت. گرفتاری. گرفتگی. گَەگیری.
تیکەی گیریاک
غُلول. (لقمەی گرفته در گلو)
دەنگ گیریان
مامیران درگای دەم گیریان
دَهَن بستن، نَتَوانستن دَهَن باز کردن. (کنایه است.)
مانگ گیریان
گیریان
گرفتەشدن. گرفتارشدن.
گیریان
دمِ دست بودن.
گیریان
گرفتەشدن. (قلعەیا کشور مثلاً.)
گیریان
پَرژَک، گریستن، گریەکردن، گیریەکردن، زاریدن، زاری کردن.
گیریان خوەشی
شکرریزی، شکرریز، گریان شادی.
گیریاگ
گرفته. گرفتار، گرفتەشده.
تێگیریان
گیر کردن. (چیزی توی چیز دیگر گیر بکند.)
تێگیریان
تَنگی، تُنگنا، سَختی.
داگیریان
بوژ، گرفتگی، سنگین شدن.(ازاثرتب مثلاَ)
داگیریاگ
بوژیدە، سنگین.
لووت داگیریان
گرفتگی بینی، کاتوره.
نەگیریاگ
تَجار، تَجاره. (کرەاسبپی کەزین نشدەباشد.)
هەڵگیریان
برداشتەشدن، پذیرفتەشدن. اندوختەشدن. بلند شدن.
هەڵگیریاگ
برداشتەشده، پذیرفتەشده، اندوختەشده.
هەڵگیریاگ
برداشتەشده، دنبال افتاده. (زنی کەدنبال نامحرم افتادەباشد.)
گمێزگیریان