تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



گرفت و گیر
بَشَل، گرفت و گیر، درآویختگی
گیر
اُرغ، زُفت، زُمُخت، گیر، گیرنده. (طعم تند و تلخ مانند طعم مازوج)
گیر
گیر، گرفته، گرفتار.
گیر
گیر، زور، توان، نیرو.
گیر
کَش، کَشایی، کشنده.
تیکەی گیریاک
غُلول. (لقمەی گرفته در گلو)
دەنگ گیریان
مامیران درگای دەم گیریان
دَهَن بستن، نَتَوانستن دَهَن باز کردن. (کنایه است.)
مانگ گیریان
گیردان
گیردادن، گرفتن.
گیردان
گیردادن، گیرانداختن.
گیرفان
گیرفان مادە
کَما.
گیرفانبڕ
جیب بُر.
گیرودار
گیرودار، بگیروببند، فرمانداری، فرماندهی. (گرفتن و دارکشیدن)
گیرکردن
گیرگدار
کَهیری، بُشتَری.
گیرگە
گیرگه، گیرگاه، گیره.
گیرگە
پایانی.
گیرۆدە
گیری
گیری، گرفت. گرفتاری. گرفتگی. گَەگیری.
گیریان
گرفتەشدن. گرفتارشدن.
گیریان
دمِ دست بودن.
گیریان
گرفتەشدن. (قلعەیا کشور مثلاً.)
گیریان
پَرژَک، گریستن، گریەکردن، گیریەکردن، زاریدن، زاری کردن.