تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



پیتەپیته
خوردەخورده، کم¬کم، بارەباره.
پیداروو
پیەدارو. [پیه و آهک نوشکفته و پنبه به مقدار معین در روی آتش قاتی کنند و برای وصل تنبوشه و کوزەی شکسته به کار برتد.)
پیر
پیر، کُهَن، کُهَن سال، بدساله، سال¬خورده، سال¬خورد، کَمپیر، زربان، زرفان، زرمان، فَرتوت.
پیر
پیر، استاد، راهنما.
پیر
پیر. (از نباتات.)
پیراسسه
پیران
پیرلێکردن
کهنه شدن. (ناخوشی.)
پیرۆز
پیروز، فیروز، بەروز، فَرُّخ، فَرخُنده، خُجَسته، هُمایون، باشگون. (←موارەک)
پیرۆز
رُخ، همای.
پیرۆزی
پیروزی، فیروزی، بهروزی، شگون، هَراتی، خوش¬بختی، فرّخی، فَرخُندَگی، خُجَستَگی، هُمایونی.
پیرۆک
پیر. (دست و پا که پیر و زبر می¬شوند.)
پیری
پیری، سال¬خوردگی.
پیرەزا
پیرزاد. (بچەای که پدر یا مادر او پیر باشد.)
پیرەمەرد
پیرمرد، پیرزال، زال. (←پیر)
پیرەژن
پیرزن، سابوته، پاراو.