تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



پژ
آژغ، آژُغ، آزوغ، آژوغ، شاخه، اَنبیره.
بن پژانن
دختری برداشتن.
پژانن
پاشیدن، پژیختن، اشپوختن. (آب مثلاً.)
پژانن
پاشیدن، پاشاندن، پشاندن. (سفوف بر زخم یا خاک بر کشی مثلاً.)
پژانن
پشاندن، فشاندن، افشاندن، اوشاندن، افتالیدن، پراگنده کردن.
پژدەر←پشکۆڵ
چوبَک، چوبَک¬خیگ.
پژمه
سَتوسه، سَتوسَر، شَنوشه، اِشنوشَه، خَف، خَفَه. (باد بینی)
پژمین
سَتوشیدن، شَنوشیدن، اشنوشیدن، خفیدن. (باد بینی در کردن.)
پژنچه
بَت، بَتاره، پَتاره، سمه، سَمَر، غراوشَه، پشجه، پَشَنچه، لیف، کُرَنگه، کُرَنده، غَرواش.
پژه
پشه، شپیخه، پشَنگ.
پژوپو
آژغ، آزَغ، آزوغ، آژوغ، اَنبیره. (شاخەهای بریدنی.)
پژوپۆڵ
پشپول، بشپول، پراگنده، پریشان.
پژوێن
کَمَر، کَمَربَند، پشت¬بند، تَک¬بَند.
پژپۆڵ
پشپول، بشپول، پراگنده، پریشان.
پژیان
پَشیدن، پاشیده شدن، پژیخته شدن، اشپوخته شدن، پشنجیدن، پراگنده شدن.
پژیاگ
پاشیده، اشپوخته، شپیخته، پشنجیده، پاشیده شده. (آب و امثال آن.)
پژێن
پاش. (آب پاش، صیغەی فاعل)
ئاوپژانن
آب پاشید. (بر نان مثلأ.)
ئاوپژین
آب پاشی. (مصدر برخلاف قیاص است.)
ئاوپژێن