تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بخوور دان
بخوردادن.
بخوور مریەم
بخور مریم، پنجەی مریم، آذربویه.
براتووته
برس بەس چوون
گرسنگی بستەشدن، گشنگی بند آمدن.
برووسک
خُدره، جرقّه، سَیَنجُر، اَبیز.
برووسکانن
تیرک زدن، کِنِشک کشیدن، درخشیدن، سَیَنجُرزدن.(زخم مثلاً.)
برووسکه
تیرک، کِنِشک.
برووسکه
دَرَخش، ذَرَخش، دَرَفش، دُرُخش، آدرَخش، آذَرَخش، آزرَخش، بیر، سَیَنجُر، سَیَنجُر، اَرتَجَک.
برووسکیان
کِنِشک زدن، تیرەکشیدن، دَرَخشیدن، ذَرَخشیدن، دَرَفشیدن، آدرَخش زدن، سَیَنجُر زدن.
بزووتن
جُنبیدن، جنبش کردن. (کرماجی است.)
بزووک
چُست، چالاک، زرَنگ، خَبازه، شَکَرده، وَشکَرده، چابک.
بلوور
بلّور، آبگونه، آبگینه.
بلچەسووره
گویج، گویژ، کِیَل، کیلو، کیلَک، کالَنج، کَهیر، کَهین، کوهی، نُمتَک، نُمنَک، گرجیل، عَلَف، شیران، عَلَف چیلان، عَلَف شیلان.
بنجووچکه
غزه، غازه، بیخ دم.
بوراق بوون
خیرەشدن، دَمَق ماندن، بُراق شدن، زیچەشُدن، تُند نگریستن، چَشم تُند کردن، چَشم تیز کردن.
بووره
بوره، کفشیر. (بورەی زرگری.)
بووش
مرادف «باش» است کەبا هم استعمال می شوند، در «باشوبووش» گذشت.
بووم
بوم، خُهر، مِهَن، میهَن، آرامگاه، خاک، زَمین.