تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



برووسک
خُدره، جرقّه، سَیَنجُر، اَبیز.
برووسکانن
تیرک زدن، کِنِشک کشیدن، درخشیدن، سَیَنجُرزدن.(زخم مثلاً.)
برووسکه
تیرک، کِنِشک.
برووسکه
دَرَخش، ذَرَخش، دَرَفش، دُرُخش، آدرَخش، آذَرَخش، آزرَخش، بیر، سَیَنجُر، سَیَنجُر، اَرتَجَک.
برووسکیان
کِنِشک زدن، تیرەکشیدن، دَرَخشیدن، ذَرَخشیدن، دَرَفشیدن، آدرَخش زدن، سَیَنجُر زدن.
ترووسکیانەوه
جهیدن (برقر مثلاً)
ترووسکیانەوه
جهیدن (برقر مثلاً)
جاسووسباشی
سَردَور، جاسوس باشی.
جاسووسی
دوری، جاسوسی، چُغُلی، سخن چینی، نهان نویسی، جویایی، پرسایی.
جامەلووسی
پَلواس، پَلوسی، کَریس، کریسه، کرس، کرش، سَیغود، چاپلوسی، جابلوسی، آشمالی، فروتنی، خوش آمد.
خاکبووسی
خاک¬بوسی، زمین¬بوسی، به خاک افتادن.
خوسووسیەت
چاپلوسی، فروتَنی، سَیغود.
خووسانن
خوسانیدن، خیسانیدن، فَرغاریدن، فَژغاریدن، آغاریدن، سرشتن، به هم سرشتن.
خووسیان
خوسیدن، خیسیدن، ژفیدن اَغارش، آغارش، آغالش، فرغارش، سرشته شدن.
خووسیان
خَویدن، خوَی کردن.
خووسیاگ
خوسیده، خیسیده، اَغَرده، آغاریده، فرغَوده، فَرغاریده، فَژغَرده، فَژغاریده، ژَفیده.
داترووسکانن
ترساندن.(بچە مثلاً بوسیله چیز ناهنگام)
داترووسکیان
ترسیدن(بچه مثلاً از موش).
دامووسک
مو، موی دم اسب.
داپڕووسقانن
دانە کردن، (فرو ریزاندن دانەی انگور مثلاً از خوشه.)