تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



تێوشانن
تکان دادن، تکاندن، اَفشاندن. (تکان دادن لباس در روی تذور مثلاً که شپش بیفتد.)
دالووشانن
پاک کردن.(بینی)
لووشانن
دَرکشیدن.
لووشانن
هەڵلوشانن
هەڵلوشانن
بالاکشیدن. (عن دماغ)
هەڵڕووشانن
شکافتن، بەهم زدن.
هەڵگووشانن
فشردن، گوشاندن.
گووشانن
فشردن، اَفشردن، فشاردادن، گوشاندن، گوشانیدن، شَپلاندن، زَغانیدن.
قەڵادووشان
سُفت، دوش، شانه، سَردوش، روی شانه
هاوشان
هَمسر، هَم پایه، هَم جاه، هَم باره، هشم داب. هَم داراب.
کاکڵەمووشان
زَجال، دیوپا، جولاهَک، جولاهه، تَندو، تَنَندو، کَره تن، کَروتنه، کارتنه، تارتَنه، تارتَنگ، کلاش، عنکبوت
کاکڵەمووشان
کَره، کَری، کَرو، تَفَند، تَفنی، تَنتَه، تَنَستَه، اَنفَست، اَبَرکالیا، کلاشخانه (تار عنکبوت)
کاکڵەمووشان
کوهاموی (بازیچه ی بچه ها است، مقداری خاک تپه می کنند و آب روی آن می پاشندتا یبه اندازه ی یک انگشت روی آن گل شود، سپس از سه یا چهار طرف آن را منضماً شکافته، خاک روی آن را بیرون می آورند یک گنبد می ماند
گووشان