تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



هان
هستند.
هان
آغال، آغالش.
هان دان
آغالیدن، آغال دادن، برانگیختن.
هانا
فَریاد، دادخواهی.
هانا
درخواست، خواهش، آرَزو.
هانوهوون
مولش، اِهِنً و تُلُپ.
هانین
آوردن. (کرماجی است.)
هانێ!
بگیر!
هانە
چَشمه.
بەهانه
بهانه، انگیزه، دست¬آویز.
جەهانگیر
جهان گیر. (اَبر مثلاً)
هەور جەهانگیر
اَبر جهانگیر.
ئەسپەهان
اسپهان، سپاهان. (پایتخت قدیم ایران کە در سنەی ١٧٩٨ میلادی منتقل بە تهران شد.)
بورهان
فَرنود، آوَند، نَخشه، رَهبَر، رَهنُما.
جەهان
جَهان، دُنیا، گَهان، گَیهان، کَهان، کَیهان، گیتی، گتُی، رَوکَش، نیوَرد، دَشَنگی، روزگار.
جەهان پەنا
اَلَنگ، آلَنگ، جَهان پناه، سنگ انداز، تیرانداز.