تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



مەرەس
مَرَس، ریسمان. ( ریسمان گردنِ تازی)
مەرەکەف
زُگاله، زُکاله، زُگالاب، زَگاب، سیاهی، دوده.
مەزات
هراج.
مەزبووت
زرَنگ، چابُک، چالاک...
مەزرا
کَرد، کِشت زار.
مەزرۆع
کِشته، کاشته، کشمان.
مەزرێح
مەزمەزە
مَزمَزه، مَزه مَزه، غَراره. (آب مثلاً در دهن گرداندن.)
مەزنوون
رویزیده، پیخسیده، گمان رفته.
مەزهەب
تبست، آیین، کیش.
مەزهەر
آینه، نماینده، نمایشگاه، پیدایشگاه.
مەزهەروڵڵا
خداجَه، خواجه. ( یعنی محل جهیدن خدا، مانند باجه: یعنی محل جهیدن باد، که به کردی «واجه» می گویند، به همین مناسبت اولیای اللّه و پیران ارشاد و بزرگان اسلام و داعیان به سوی خدا را خواجه گفته اند و آن غیر از خاجه و خوجه است که اولی به معنی مظهر خاج است که بر مسیحیان اطلاق می شود و دومی به معنی مظهر خوی است که بر کلیمی ها اطلاق می گردد.)
مەزە
خوا، خَوَر، مَزه.
مەزە
چاشنی، تُرشی.
مەزە
مَزه. ( چیزی که برای تغییر ذائقه خورند، مزه ی شراب مثلاً.)
مەزەننە
گُمانگاه، رَویزگاه، پیخستگاه.
مەس
مَست، مَلَنگ.
مەسانە
مەستەکی
رَماس، رَماست، کیه، سَکز، کُندُر رومی.