تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



مووش کردن
بُرّا بودن، تُند بودن، زَبَردست بودن. ( کنایه است.)
مەرگە مووش
شُک، هاکول، مرگ موش، داراَشکنه.
چرامووشی
چراغ¬موشی، چراغ¬دستی.
کاکڵەمووشان
زَجال، دیوپا، جولاهَک، جولاهه، تَندو، تَنَندو، کَره تن، کَروتنه، کارتنه، تارتَنه، تارتَنگ، کلاش، عنکبوت
کاکڵەمووشان
کَره، کَری، کَرو، تَفَند، تَفنی، تَنتَه، تَنَستَه، اَنفَست، اَبَرکالیا، کلاشخانه (تار عنکبوت)
کاکڵەمووشان
کوهاموی (بازیچه ی بچه ها است، مقداری خاک تپه می کنند و آب روی آن می پاشندتا یبه اندازه ی یک انگشت روی آن گل شود، سپس از سه یا چهار طرف آن را منضماً شکافته، خاک روی آن را بیرون می آورند یک گنبد می ماند
مڵومووش
جُستجو، کُنجکاوی.
چەمووش
چموش، پُشت¬نَده. (اُلاغی که برای بار یا سوار پشت ندهد.)