تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



قرچ
بَخس، پَخس، سوزش
قرچ هەڵاتن
پخسیدن، پخسیده شدن
قرچانن
پَخساندن، سوزاندن
قرچاننەوە
سوزاندن، پَخساندن
قرچوبرێژ
قرچۆڵ
پخسیده، پخسان، لاغر
قرچە
سوزش، سوختن (صدای برشته شدنگوشت یا نمک در آتش مثلاً)
قرچەقرچ
سوختن (صدای سوختن نمک در آتش مثلاً)
قرچەقرچ
چک چک (صدای سوختن فتیله ی چراغ گرچکه که تر شده باشد یا صدای روغن داغ که آب بر آن بپاشند)
داقرچیان
پخسیدن، چسپیدن.(به سبب حرارت آتش مثلاً.)
هەڵقرچانن
بَخساندن، بَخسانیدن. (از آتش مثلاً)
هەڵقرچیان
بَخسیدن، پخسیدن. (سوختن ظاهر چرم یا گوشت مثلاً)
قرچەقرچ
سوختن (صدای سوختن نمک در آتش مثلاً)
قرچەقرچ
چک چک (صدای سوختن فتیله ی چراغ گرچکه که تر شده باشد یا صدای روغن داغ که آب بر آن بپاشند)