تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بەیع فزوولی (بَیع فضولی)
مَشته.
فزان
مخفف «فضل الله» است)
فزوول
اَبلوک، هَرزه گو، پرت گو، مفت گو، پرت کار،
فزوولی
اَبلوکیف مَشته، پرت گویی، مُفت گویی، پرت کاری، پرت کرداری
فزێ
(مخفف «فیض الله» است)
حافزه
بیرگاه، یادگاه، ویرگه.
حیفزوسسیححه
بهداری، بەجویی، شَهند خواهی.
خوا خافزی
بَدرود، پَدرود، گُسی، گُسیل، گُسیل شدن، رفتن، راهی شدن، روانه شدن.
دەفزکە
دَفزک، شکم گنده.
قوەی حافزە
یاده، یاد، هوش
حافز
بادگان، بایگان، نگهدار، نگاهدار، نگاهبان، نگهبان، نگاەدارند.
حافز
ویرا، بیرا، آموزگار، آموزنده، یادگیر، یادگیرنده.
حیفز
پاس، دارش، گیرَو، نگاەداری، نگاەداشتن، بادگانی، بایگانی.
حیفز
یاد، بَر، زبَر، زبیر، زبَرم، ازبَر، ازبَرم، دَهون، گیرو.
حیفز چاوچڵه
چشم¬آرو، چشم¬زد، چشم¬زخم، چشم¬وَهم، چشم¬وَهام، چشم پنام.
لەفز
گُفته، دازه، واژه، گفتار.