تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



جفت
چسپیده، پهلوی هم، جُفت.
جفت بوون
جفت شدن، پیوستن، به هم چسپیدن.
جفت قۆشه
جفت قوشە.
جفت کردن
جفت کردن، پیش کردن، بَستن. (در مثلاً.)
جفت کردن
جفت کردن، به هم چسپاندن، پَیوند کردن.
جەفت
جَفت. (پوست بلوط و کلکاف)
حەفت
حەفت ترنگه
دانگو، هفت¬دانه.
حەفت مێرده
هفت¬تنان، هفت¬مرد.
حەفت ڕەنگیله
دارپزه، هفت¬رنگ.
خاک سفت
رُس، رُست.
خوەشڕەفت
خوش¬رفتار. (اسب مثلاً.)
دەم چەفت
سفت
سِفت، سخت، پُر
سفت هۆنانەوە
شکافت
شکاف، شکوف، شکَفت، اَشکَفت، رَخ، رَخنه، جَر، ترک، آهون، چاک
فتەفت
بیخ گوشی، سرگوشی، فت فت
قتوفت
جنبوجوش، خارخار