تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بۆی گۆشت
بوی گوشت. (کەمتعفن شدەباشد.) زهمَت.
بەدسرشت
بَدمَنش، بَدسرشت، بَدگُوهر، اَنیر، سَتروک، جَلواد، بَدخو، دژخیم.
بەدگۆشت
بَدگوشت. (کسی کەگوشت بدنش نازیبا باشد یا زخم بدنش دیر بهبود حاصل کند یا دیر چاغ شود.)
بەراوپشت
بەرداشت
برداشت، پیش¬درآمد، دیباچه، روگاه.
بەرداشت
برداشت، دریافت، دریافتی.
بەرواپشت
پس و پیش، برگشته، وارو. (لباسی که وارو شده باشد. یعنی پشت آن جلو آمده باشد.)
بەرگەشت
بَرگَشت، بازگَشت، بازآمدن.
بەهەشت
بَهَشت، گَشتا، اُجماج، مینو، منو، پردوس.
بەهەشت
سپهرار. (هوای اتری، هوای لطیف، هوای خوش.)
تاوشت
تیکه گۆشت
بُکسه، لَخت.
تەشت
تشت. (از گل یا مس می سازند.)
تەشت چێوین
تەنشت
خارشت
خشت
تخت، لَشن، هموار، بَرابَر.
خوایشت
خواهش، خوازه، دَرخواه، درخواست.
خوەرشت
خُرش، خورش، خوراک.