تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



سکاسن
سکاهن، سرکه آهن
سکوون
ایست، ایستادن، ماندن، آرامِش
سکپ
آستانه، فرود، فرودین، کُرار، کوار
سکڵ
سِکارف اَخگر، آتشپاره، گُل
سکین
چسپیدن، سپوختن (کُله زدن سگ نر به ماده)
سکە
ماره، میخ، سکه
سکەنجەمین
سِرکَنگَبین، سِکنگَبین
ئیسکان
ئەسکەری
اسکری. (نوعی از انگور است.)
ئەسکەلە
ئەسکەنە
اسکنە، سکنە، اسکنک.
برووسکانن
تیرک زدن، کِنِشک کشیدن، درخشیدن، سَیَنجُرزدن.(زخم مثلاً.)
برووسکه
تیرک، کِنِشک.
برووسکه
دَرَخش، ذَرَخش، دَرَفش، دُرُخش، آدرَخش، آذَرَخش، آزرَخش، بیر، سَیَنجُر، سَیَنجُر، اَرتَجَک.
برووسکیان
کِنِشک زدن، تیرەکشیدن، دَرَخشیدن، ذَرَخشیدن، دَرَفشیدن، آدرَخش زدن، سَیَنجُر زدن.
تاسکەواو
تاس کباب (ابگوشت لیمو عمانی یا غوره).
تروسکانن
زغنک، چشم به هم زدن.
تروسکانن
زغنک، چشم به هم زدن.
ترووسکیانەوه
جهیدن (برقر مثلاً)
ترووسکیانەوه
جهیدن (برقر مثلاً)
تیسکن
کلکین، کرکین، پشمین، پرزو.
تێسکه
جامَکی. (سوراخ پایین توپ یا تفنگ که از آنجا آتش زنند.)
حسکه
دست¬ساز. (تفنگ جلب)
خاه سۆسکه
خاله سوسکه. (زن کوتاه قد که شبیه سوسک است.)
خلیسکیان
لَغزیدن، لیزیدن، لَخشیدن، شَخیدن، شخشیدن، لغزش، رَمژَک، ریژَک، شکوخ، اشکوخ، حَزیدن، سَریدن، چَپچَله.
داترووسکانن
ترساندن.(بچە مثلاً بوسیله چیز ناهنگام)