تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



برووسکه
تیرک، کِنِشک.
برووسکه
دَرَخش، ذَرَخش، دَرَفش، دُرُخش، آدرَخش، آذَرَخش، آزرَخش، بیر، سَیَنجُر، سَیَنجُر، اَرتَجَک.
تێسکه
جامَکی. (سوراخ پایین توپ یا تفنگ که از آنجا آتش زنند.)
حسکه
دست¬ساز. (تفنگ جلب)
خاه سۆسکه
خاله سوسکه. (زن کوتاه قد که شبیه سوسک است.)
پسکه
بَدوازه. (بال گشودن بچه کبوتر مثلاً برای طلب دانه.)
پسکه
آهسته، نرم¬نرمک. (آرام راه رفتن شکارچی مثلاً برای شکار.)